از یــاد رفتــه ها

چه غریب ماندی ای دل! نه غمی ، نه غمگساری

نه به انتظار یاری ، نه ز یار انتظاری

غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد

که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری

 

همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد

دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری

به سرشک همچو باران ز برت چه برخورم من ؟

که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری

به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها

بنگر وفای یاران که رها کنند یاری

نوشته شده در برچسب:,ساعت 14:6 توسط fateme| |


آخرين مطالب
» <-PostTitle->

Design By : RoozGozar.com